sara banoo

بیخشید طول کشید خوف شم :P

1395/6/19 15:10
نویسنده : negin
42 بازدید
اشتراک گذاری

من 5 روز بیمارستان پاستور بستری بودم:

روز اولی که توسط دکتر حسینی بستری شدم خاله جونم  اومد پیشم و خیلی گریه کرد بعد از 5 روز که بابام اینا دیدن درمان اینجا خوب جواب نداده با دایی رامین بابای کیان رعنا( دایی رامین  عمو مامانم و دایی بابامه )رفتم پیش دکتر لشکری زاده بازم بیمارشتان افضلی پور کرمان بستری شدم و تحت مراقبت قرار گرفتم دکتر پوستی که معاینم کرد حدس میزد که تب خال پوستی دارم  ولی بعد از نمونه برداری از دستم متوجه شدن که ندارم و یک سری دیگه از دکتر های میگفتنکه دستم که مشگل داشته یک عنکبوت اونو نیش زده بعد 10 روز سالم به بم برگشتم و خدا رو شکر الان خوبم دیروز یعنی 18 شهریور تولد خاله جونم بود که ما یک تولد خیلی کوچیک و جمع جور براش کرفتیم و هرکی از من میپرسید تولد کیه بنده جواب میدادم تولد منه و شمع رو هم من فوت کردم  خیلی هم خوش گدشت و من مبلغی پول به خاله جونم هدیه دادم :D

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به sara banoo می باشد